عشق چیز عجیبی نیست ، عزیز دلم
همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم
تو تک ستاره منی
منم اسیر بودنت
از ته دل داد می زنم
می میرم از نبودنت
تمام بیچارگی زلیخا از روزی شروع شد
که یوسف را به غلامی قبول کردند
بیچارگی من هم از روزی شروع شد که تو را دیدم
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است
دل عجب موجود سخت جانی است
هزار بار تنگ میشود ، میشکند
میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان
شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی !
جای خالیت را نفس عمیق می کشم
عطرت از تو باوفاتر است
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه می شد من اگر خانه بنا می کردم
از ما که گذشت
ولی به دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن
تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند
زیباترین شب زمین
شبِ پر از نگاه تو
دعای من برای تو
خدای من پناه تو
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام
بیشتر بخند