جدیدترین اس ام اس های عاشقانه

زندگی باور آرزوهای قشنگه من برات آرزوهای قشنگ میکنم تو باور کن!

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه

زندگی باور آرزوهای قشنگه من برات آرزوهای قشنگ میکنم تو باور کن!

خاطرات خنده دار khaterat khande dar



یادش بخیر همه اسمشونو با عشقشون اینجوری مینوشتن A: B




من و داداشم بچه که بودیم پامون رو به دیواری که روش ساعت بود می کوبیدیم
 که زودتر بگذره برنامه کودک شروع بشه!!! دقت کن!!! بچه بودیم...:)))))))))




دوم راهنمایی بودم دبیر زبان اومد سر کلاس ازم پرسید :واتس یور نیم؟
 منم با صدای بلند گفتم :ایت ایز مهتاب

  



دوستم زنگ زده با خوشحالی میگه واسه ۲۵ام وقت گرفتم قراره دماغمو عمل کنم. گفتم اااااااا؟
بلاخره تصمیم گرفتی اون خرطومتو عمل کنی؟ ناراحت شد قطع کرد :|
دع آخه خواهر من اگه دماغت خوشگله چرا میخوای عمل کنی؟ اگرم زشته پس چرا ناراحت میشی؟؟!!:|
ملت مریضن بخدا :|




توروخداکسی رونفرین نکنید
ماهروقت دبیرامون میخواستن امتحان بگیرن بچه هانفرین میکردن فرداش
یایکی ازفامیلای دبیرمون ازدنیامیرفت یادست وپاش میشکست
امروزهم که دبیرمون میخواست امتحان بگیره بچه هانفرین کردن خواهرش ازدنیارفت اونم نیومد مدرسه امتحان لغوشد




این روزگار بد کرده با قلبم
کم بوده از این زندگی سهمم
دلیل میبافم برای عشق
برای چیزی که نمیفهمم
از ادمای شهر بیزارم
" شادمهر "
چون بایکیشون خاطره دارم




مکالمه من و بقل دستیم تو مترو:
من :ادامس نعنایی داری؟
- اره.
- یه دونه بخور!




دهه شصتیا یادتونه له کردن پفکا تو حیاط مدرسه چه حالی میداد
یعنی خودمونو میکشتیم براش و مسابقه دو میذاشتیم خداییش چه تقریحات سالمی داشتیم یادشون بخیر




کاملا واقعی...
تو دانشگاه استادمون داشت حرف میزد. بعد گفت :الان هدف ما چیه؟
یکی از ته کلاس داد زد تشکیل گوگوریو!!!
یعنی کلاس رفت هوا....




بابا بزرگم از مشهد اومده اصلا راضی نبودم خودشو
تو زحمت بندازه آخه چرا مگه من توقعی ازش
دارم
چرا برام ۵ تا عطر مشهدی گرفته آخه من راضی
نبودم تو زحمت بیفته آخه
ای باعo_۰




دیروز باموتورم تصادف کردم دختره زده بهم مقصرم هست!!!
بعددختره بجای عذز خواهی و پرسیدن حالم!! اومده میگه :وای ماشینم ماشینم وخراب کردی!! پولش و بده!!
بعدتوفیلما نشون میدن باهم ازدواج میکنن!!
مسئولین رسیدگی کنین!!




دستمالم که هیچ کل زندگی ام زیر درخت آلبالو گم شده




تو ایستگاه اتوبوس بودیم، ی پسرتقریبأ ۲۲ساله با ی خانم تقریبأ۵۰ساله حرفشون شده بود و بگو مگو میکردند
 یهو آقاهه گفت :شما سن مادر منو دارید و
 خانمه هم گفت :اینکه دلیل نمیشه شمام سن دوست پسر منو دارید و جمعیت از خنده ترکککککید!! ‏...




ﻣﺨﻤﻞ :ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﻤﻮﻧﯽ؟ ﺁﺧﻪ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯼ ﺟﺎﺕ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ
 ﻫﺎﭘﻮﮐﻮﻣﺎﺭ :ﻣﺨﻤﻞ ﮐﻮﻣﺎﺭﺍﻫﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻨﻪ، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﮐﺮﺗﺎﻫﻪ
 ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺮﺗﺎﻫﻪ... ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻪ


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد