صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
علی کوچیکه
علی بونه گیر
نصف شب از خواب پرید
چشماشو هی مالید با دس
سه چار تا خمیازه کشید
پا شد نشس
چی دیده بود ؟
خواب یه ماهی دیده بود
یه ماهی انگار که به کپه دو زاری
انگار که یه طاقه حریر
با حاشیهء منجوق کاری
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گل گشت مصلا را
من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی